ناباوران

اسلام آمیزه‌ای است از جنایت، تجاوز و خرافه؛ آنچه که سوداگران دینی آن را معجزه ای الهی می‌ خوانند، خرافاتی بیش نیست. در این دین زن وسیله ای است جنسی در اختیار مرد، مجوز تصاحب زنان کفار نیز در همین راستاست. تاریخ جانیان زیادی را به خود دیده، اما محمد تنها جنایتکاری است که پیروانش طبق سنت او همچنان جنایت و قتل می کنند. در این دین تنها مسلمانان انسان شمرده می‌شوند و دیگران جانور؛ پس با مشعل روشنگری، سایه سنگین، سیاه و تاریک مذهب را که همان اندیشه‌ی ضحاکین مار به دوش است را از میهنمان بر خواهیم چید.

جستجو کردن موضوعات خاص (لطفا کلمات مربوطه را وارد نمائید)

100 مورد از تناقضات و اشتباهات ساختاری قرآن

 بزرگترین تناقض ادیان در این است که اگر خدایشان پدید آورده تمام جهان است، پس آیا منطقی است که خدا به زمینی بسیار کوچک، تا این اندازه ا...

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

تناقضات قرآن در داستان موسی (قسمت چهارم)

........ ادامه‌ی گذشته

   الله به موسی و هارون بیان می‌کند که نزد فرعون بروند و از او بخواهند که فرزندان اسرائیل را همراه آنان به سرزمین مقدس بفرستد:
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء/16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر صاحب جهانيم.أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.

   اما الله ظاهرا دچار فراموشی گردیده است؛ زیرا قرار بود هارون نیز همراه موسی نزد فرعون برود، موسی به فرعون می‌گوید:
حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (اعراف/105) شايسته است كه بر الله جز [سخن] حق نگويم من در حقيقت دليلى روشن از سوى صاحبتان (الله) براى شما آورده‌ام، پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست.
   الله در این آیه بیان می‌نماید که من موسی را نزد فرعون و مقامات عالی‌رتبه‌ی او فرستادم، موسی نیز به فرعون می‌گوید که من فرستاده ی صاحب جهانیان هستم:
    وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (زخرف/46) و همانا موسى را با نشانه‌هاى خويش به سوى فرعون و سران او روانه كرديم پس گفت من فرستاده‌ی صاحب جهانيانم.  
  وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (اعراف/104) و موسى گفت اى فرعون بدون شک من فرستاده‌‌ای از سوى صاحب جهانيانم.
 باز در این آیات خبری از هارون نیست، هارونی که قرار بود همراه موسی نزد فرعون برود.
فرعون به موسی یادآوری می‌نماید که آیا من تو را تربیت ننمودم (آیا فرزند‌خوانده‌ی من نبودی)؟
    قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/18) [فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
و در ادامه، فرعون به موسی می‌گوید که مرا ترک و اقدام به آدم‌کشی نمودی!:
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (شعراء/19) و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى.
موسی بیان می‌نماید که من در آن هنگام از گمراهان بودم:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء/20) : گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.
   ایه بالا در تناقض آشکار با گفته‌ای است از قول الله که می‌گوید، من گمراهان را هدایت نخواهم کرد (وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا(نساء/88 ) شرح
و این در حالی‌ است که الله بیان می‌نماید ما در دربار فرعون و زمانی که موسی تحت تربیت فرعون بود، به او حکمت و فرزانگی را داده بودیم:   وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا مي‏‌دهيم.
    بر طبق این آیات، موسی مرتکب قتلی شده است و باید قصاص شود، اما فرض می‌گیریم که از دید الله، مصریان بخاطر اینکه جزء بندگان برگزیده‌ی الله نبودند حکم قصاص در باره‌ی آنها اجرا نمی‌شد.
چرا دیه‌ی مقتول به خانواده‌اش تعلق نگرفت:
   وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده/45) و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏باشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه الله نازل كرده داورى نكرده‏اند آنان خود ستمگرانند.آیا جرم او مشمول مرور زمان گردیده است؟
حال فرض می‌کنیم که باز دیه به کافران به یهوه (خدای یهودیان و معدل الله اسلام)، تعلق نمی‌گیرد؛ چرا موسی از خانواده‌ی مقتول پوزش نخواست؟ ضمنا چرا فرعون با مشاهده‌ی موسی دستور توقیف او را نمی‌دهد؟ چرا خانواده‌ی مقتول در این زمینه ساکتند؟

پرسشی از نوع دیگر
آیا این فرعون همان فرعونی است که موسی را از نوزادی تربیت نمود؟
او در این هنگام چند سال دارد؟
منظور قرآن از اینکه به موسی می‌گوید به نزد فرعون برو، کدامین فرعون است؟

تناقضی دیگر
   موسی به فرعون می‌گوید که من هنگامی که از شما به خاطر ترس از دستگیر شدن به دلیل ارتکاب قتلی که انجام داده بودم، فرار نمودم، الله (یهوه) به من حکمت داد:
   فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (شعراء/21) و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.اما قرآن یادش رفته که این حکمت را زمانی که موسی در دربار فرعون بود، الله به او داده است:
   وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (قصص/14) هنگامي كه(در دربار فرعون) نيرومند و كامل شد حكمت و دانش به او داديم، و اين گونه نيكوكاران را جزا مي‏‌دهيم.
    تا اینجا فرعون فقط به موسی یادآوری می‌نماید که او مرتکب قتل شده است؛ اما الله از قول موسی می‌گوید که:
   وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/22) و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته‌اى نعمتى است كه منتش را بر من می‌نهی.
فرعون به موسی می‌گوید که صاحب این جهان کیست:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (شعراء/23) فرعون گفت و صاحب جهانيان چيست.
و موسی بیان می‌نماید:
  

  قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ (شعراء/24) گفت (او) صاحب آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است‏ اگر اهل يقين باشيد.

فرعون به اطرافیانش می‌گوید:
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ (شعراء/25) [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمی‌شنويد.
موسی دوباره سخن قبلش را تکرار می‌نماید:
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (شعراء/26) [موسى دوباره] گفت صاحب شما و صاحب پدران پيشين شما.
( باز قرآن صاحب این جهان را معرفی نمی نماید)
فرعون می گوید:
   قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (شعراء/27) [فرعون] گفت واقعا اين فرستاده‌ای كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است.
موسی می‌گوید:
   قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ (شعراء/28) [موسى] گفت صاحب خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است‏ اگر تعقل كنيد. (کی رب(صاحب) آن دو است؟)
    و فرعون به موسی می‌گوید که من خدای تو هستم و اگر غیر از من خدائی را گرفتی، تو را زندانی می کنم:
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء/29) فرعون] گفت اگر خدائی غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت.
 پس فرعون فکر می کرد که می تواند موسی را زندانی نماید؛ چرا او را به دلیل ارتکاب قتل، زندانی ننمود؟

فرعون به سران حکومتش می‌گوید:
   وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (قصص/38) و فرعون گفت اى بزرگان قوم من، جز خويشتن براى شما خدائی را نمی‌شناسم؛ پس اى هامان برايم آتشی بر گل بیفروز و بنائی عظیم براى من بساز شايد تا از خدای موسى اطلاع يابم و من حقیقتا او را از دروغگويان می‌پندارم!
  وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (غافر/36) و فرعون گفت: اى هامان، براى من بنائی عظیم برپا دار كه به اين راهها(‌ی رسیدن به خدا) برسم!
    أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ (غافر/37) راههاى آسمانها تا از خدای موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز می‌پندارم و اين گونه براى فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد.
 در زبان عربی به بنای بسیار بزرگ و مرتفع، صرح می‌گویند:
  قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل/ 44 (سلیمان) به او(بلقیس) گفته شد وارد بنای عظیم(کاخ بزرگ) شو و چون آن را ديد برقعه‌ای پنداشت و ساق‌هايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخى مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر الله پروردگار جهانيان تسليم شدم.
  چند نکته در مورد آیه بالا با فرض اینکه منظور از صرح همان اهرام باشد:
1- منظور از افروختن آتش بر گل، تولید خشت‌های پخته شده (آجر) می باشد.
2- فرعون باید در سنین پیری چنین دستور داده باشد آن هم به وزیری به نام هامان.
3- هدف هدف از ساخت اهرام، اطلاع یافتن از آنچه که در بالاست باشد و چون فرعون با توجه به اطلاعاتی که از موسی گرفته بود گمان داشت خدای او در بالاست برای شناخت بهتر این خدا چنین دستوری داده است در صورتی که اهرام در واقع مقبره‌های فرعونهای مصر بودند.
4- فرعون گمان داشت این اهرام به سرعت ساخته می‌شوند.
5- در اینجا گفته شد که فرعون فرمول ساخت اهرام را به هامان و صد البته مهندسینش یاد داده بود تا آتش را بر گل روشن کنند نه اینکه گل را در قالب بریزند و آن را روی آتش بگذارند؛ پس در بهترین حالت، گمان قرآن بر آن بود که ابتدا اهرام را از قالبهای گلی ساختند و برای استحکام آن، آتشی بزرگ بر آن برافروختند.

باز طبق همین آیات ، فرعون از این لحظه به بعد تصمیم به ساختن بناهای بزرگ می گیرد. پس:
    از دید قرآن، هدف فرعون از ساختن بناها (اهرام)، شناخت خدای موسی (الله) بوده است.
    آیا فرعون که در این لحظه (بعثت موسی) باید پیرمردی باشد تا این اندازه احمق است که نداند ساختن چنین بناهائی، سالها وقت می‌گیرد به گونه‌ای که عمرش کفاف نخواهد کرد؟

بر طبق قرآن، فرعون دنبال رسیدن به راهی بود که با آن بتواند به الله برسد.
 موسی به فرعون می گوید که اگر هم نشانه ای آشکار برای تو بیاورم باز قبول نمی‌کنی که فرزندان اسرائیل را آزاد نمائی:
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ (شعراء/30) گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم.

فرعون هم به موسی می‌گوید که اگر نشانه‌ای داری نشان بده:
   قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (اعراف/106) [فرعون] گفت اگر معجزه‌ای آورده‌ای پس اگر راست می‌گويى آن را ارائه بده.
موسی گفت:
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (شعراء/30) گفت اگر راست می‌گويى آن را بياور.
در این هنگام بود که موسی عصایش را رها نمود و این عصا تبدیل به مار گردید:
 فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (اعراف/107) پس عصايش را افكند و بناگاه اژدهايى نمایان شد. 
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ (شعراء/31) پس عصایش را افكند و بناگاه اژدهایى نمايان شد.
(این هم نمونه‌ای از فراموشکاری الله)
هنگامی که دستش را نیز از داخل پیراهنش بیرون آورد، ناگهان از دستش نوری سفید آغاز به تابش نمود:
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (اعراف/108) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد می‌نمود. 
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ (شعراء/32) و دستش را بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد می‌نمود.(این هم نمونه‌ای دیگر از تکرار دو آیه که احتمالا ناشی از فراموشکاری الله است)
برای دیدن سایر ایات تکراری قرآن، اینجا را کلیک کنید.
نمونه‌ای دیگر از تناقض
این سه آیه را با دقت بخوانید:
   قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ (شعرا/15) گفت نه چنين نيست نشانه‏هاى ما را [براى آنان] ببريد كه ما با شما شنونده‌ايم. 
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (شعراء /16) پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما فرستاده‌ی صاحب جهانيانيم. 
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء/17) که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست.
    قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (شعراء/17) گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.

اگر به آیات بالا دقت نمائیم، قال (گفت) که در آیه‌ی 15 بیان شده است، از قول الله می‌باشد و او (الله) موسی را راهنمائی می‌نماید و ادامه‌ی اندرزهای الله تا این جمله که؛ "که فرزندان اسرائيل را با ما بفرست" ادامه دارد، اما قرآن ناگهان الله فضا را نزد فرعون می‌برد، این درحالی است که شنونده انتظار دارد کلمه‌ی قال در آیه‌ی 17 از جانب موسی باشد نه فرعون.

این داستان ادامه دارد............

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

غلمان و حوری، دو نعمت بهشتی برای مردان.

     پس از رفع نیاز خوردن و مسکن، مهمترین نیاز هر انسان صرفنظر از جنسیتش، نیاز جنسی است؛ اعراب یکی از اقوامی هستند که مانند بسیاری از ملل به این نیاز بیشترین اهمیت را می‌دادند و زن را صرفا بعنوان ابزار جنسی در خدمت مرد می‌دیدند.
     قرآن نیز برای تحریک هرچه بیشتر آنها به پذیرش اسلام، از این خصلتشان در جهت اهداف خویش استفاده می‌نماید؛ اسلام برای مردان مؤمن، باغی را پس از مردن می‌بخشد که یکی از خصیصه‌های این باغ (جنت)، وجود همسرانی است بی‌نهایت زیبا.
      
از نظر یک عرب، همسری زیباست که دارای چشمانی درشت و رنگ پوستی کاملا سفید باشد؛ از ابتدائی‌ترین شرایط یک همسر خوب کم سال بودن او و باکره بودنش می‌باشد که صفت حیا و عدم کوچکترین تماس حسی (دیدن شکل و یا شنیدن صدا و لمس کردن و ...) با نامحرم را نیز باید با آن اضافه نمائیم.

     قرآن برای مردان مسلمان پس از مرگ، حوریانی چشمی درشت را وعده داده است:
    وَحُورٌ عِينٌ ( واقعه/22) و حوری‌های چشم درشت (در این باغ هستند).
     این حوریها مانند مرواریدی که در صدف باشند و هنور کسی به آنها دست نزده و آنها را ندیده است، می‌باشند:
    كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (واقعه/23) همچون مرواريد در صدف پنهان (دست نخورده)!

    در اینجا صفت عدم تماس حسی نیز نهفته است.
     كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ (دخان/54) این‌چنین است که ما آنها را به ازدواج حور چشم در می آوریم.
     پس تا اینجا دو نمونه از صفاتی که از دید عرب منطقه‌ی عربستان باید در همسر مناسب یافت گردد، به آنها وعده داده شده است؛ چشمانی درشت و عدم دست زدن و نگاه کردن نامحرم به آنها. 

    اما صفتی دیگر این حوریان، باکره بودنشان است؛ اعراب به این صفت اهمیتی بسیار می‌دادند:
فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ (رحمن/70 ) در آنها دوشيزگان نيكخو و زيبا روست‏.

حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ (رحمن/72) حوريان پرده‌نشين شده‌ها در چادرها.
     لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (رحمن/74) دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است(باکره هستند).

     فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانّ (رحمن/56 ) در اینها ( باغها) پرده نشینان (چشم) نگهدار از نگاه(به نامحرم) هستند، کسانی که پیشتر (نه) انسی آنها را لمس نموده است و نه جنی.
     وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ (صافات/48) و نزدشان پرده نشینانی هستند چشم نگهدار از نگاه (به نامحرم).           
     در وصف رنگ پوست آنها نیزقرآن دچار تناقض گوئی شده، از یک سو آنها را مانند یاقوت و مرجان، قرمز می‌داند:
كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن/58 ) آنها همچون ياقوت و مرجانند. 

   و از سوئی دیگر آنها مانند تخم مرغی که در زیر بال مرغ پنهان هستند، سفید می‌داند:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ (صافات /49) (از شدت سفیدی) مانند تخم مرغی که (در زیر بال مرغ ) پنهان (دست نخورده) هستند.

     اما در وصف زیبائی آنها
     پیامبر اسلام به آنها وعده داده است که اگر مسلمان باشند و بر این دین استوار بمانند، الله آنها را به ازدواج زنان بسیار عاشق و زیبا در می‌آورد:
     وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (واقعه/34 ) و همبسترانی بلند بالا.

     إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء (واقعه/35 ) ما آنها را می نگاریم چه نگارشی! 
    فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (واقعه/36 ) پس آنها را باکره قرار می‌دهیم.
     عُرُبًا أَتْرَابًا (واقعه/37) (مانند) دخترانی همسال که همسرش را بسیار دوست میدارد. 
   البته درشرح این آیات گفته شده که منظور از این زنان، همسران دنیائی مؤمنان می‌باشند، همسرانی که در صورت بهشتی بودن، ما (الله) آنها را عاشق تر از دنیا و زیباتر قرار می‌دهیم:
     البته عُربًا به معنای دختر عرب بادیه نشین است؛ آیا بین عُرُبًا و عُربًا ارتباطی هست یا نه، در حیطه ی تخصص من نیست و باید متخصصین زبان عرب به آن پاسخ دهند.  

   نظر شخصی من:
     دختران بادیه نشین عرب، بدلیل زندگی قبیله ای همواره از قیافه ای ثابت و زیبا برخوردار بودند که سایر اعراب برای بیان زیبائی از آنها مثال میزدند. اعراب بادیه نشین تا پیش از اسلام حاضر نبودند که دخترانشان را به ازدواج یک شهرنشین در بیاورند 0البته بعدا هم این سنت ادامه داشت منتها با شدت کمتری) و این عقده در آنها مانده بود. پیامبر اسلام به آنها وعده داد اگر شکیبا باشید و دستورات اسلام را اجرا نمائید، در باغ(بهشت) همسرانتان را مانند همان دختران، بلکه زیباتر و عاشق تر قرار میدهیم.

     اما آیا زیبارویانی که در قرآن از آنها به عنوان کسانیکه برای آنها هستند یاد می‌شود، فقط از مادینگان هستند یا زیبارویانی دیگر نیز الله برای آنها در نظر گرفته است؟
     قرآن از پسرانی نوجوانان برای بهشتیان یاد می‌نماید که الله آنها را مخصوص ایشان قرار داده است؛ اینها نوجوانانی هستند که از زیبائی همیشگی برخوردارند (همیشه نوجوانان می‌مانند) و در حالی که مؤمنان دنیا(بهشتیان)، بر تختی به ردیف چیده شده، نشسته‌اند؛ این نوجوانان برای آنها نوشیدنی‌هائی از جویهای بهشتی را که در کوزه، آفتابه و جامی پر کرده‌اند را (در صورت تمایل) می‌ریزند:
     عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (واقعه/15) آنها (مقربان) بر تختهائی كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند. 

       مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (واقعه/16) در حالي كه بر آن تكيه كرده و روبروي يكديگرند.
     يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (واقعه/17) و بر گردشان پسرانی نوجوانان (در زیبائی) جاویدان می‌گردند.

     بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ (واقعه/18) با كوزه‌ها و آفتابه‌ها و جام‌هائي از نهرهاي جاري .
     يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ (طور/23) در آنجا جامى را كه نه مايه بيهوده‏‌گويى و نه گناه است، از دست هم می‌گيرند.
       در اینجا از دو صفت منفی که با آمدن نام شراب در ذهن مسلمان ایجاد می‌شود یاد نموده و بیان می‌نماید که در آن باغ، نه بیهوده‌گوئی هست و نه گناهی.
     پرسشی که به ذهن می‌رسد این است که آیا بیهوده‌گوئی(با توجه به مجزا شدنشی از گناه) گناه نیست؟
     در آیه‌ی پائین نیز باز از دو صفت منفی دیگری که شراب در دنیا داراست، یاد می‌شود؛ سردرد و بی عقلی (ناشی از مستی) :

     لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ ( واقعه/19 ) نه از آن دردسر می‌گيرند و نه بی‌عقل (ناشی از مستی) می‌گردند.
     آیا وظیفه‌ی این نوجوانان، تنها ریختن شراب برای مقربان الله می‌باشد، یا کاری دیگر نیز دارند؟
     قرآن در بیان صفاتی که مستقیما به تحریک جنسی مربوط می‌گردد از حوریانی یاد می‌نماید که مانند مرواریدی هستند که در صدف پنهان باشند و هنور کسی به آنها دست نزده و آنها را ندیده است.این کتاب، دقیقا همین صفت را به این پسران نوجوان می‌دهد. 

    صاحبان این نوجوانان اولین کسانی هستند که آنها را می‌بینند که دست نخورده (مکنون)هستند؛ این مشخصه، از بهترین صفات یک همبستر خوب از دید اعراب است (در حال حاضر از مشخصه های خوب بهترین همبستر از دید تمام مسلمانان و شاید هم در بسیاری از فرهنگهای دیگر باشد).
     مکنون(دست نخوردگی) صفتی است که برای تاکید بر عدم دسترسی نامحرم به آنها، بکار برده می‌شد؛ کتاب مقدس مسلمانان نیز همین صفت را به این پسران نوجوان می‌دهد:
     وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ (طور/24) و بر گرد آنها غلمانشان می‌گردند که مانند مرواريد در صدف پنهان (دست نخورده) هستند.

      وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا (انسان/19)  و بر گرد آنان پسرانى جاودانى می‌گردند هنگامیک ه آنها را ببينى گمان کنی كه مرواريدهايى پراكنده‏‌اند.
     برخی از مسلمین ادعا دارند که این پسران نوجوان بی‌نهایت زیبا برای زنان است، در پاسخ باید گفت که در زبان عربی ضمیر هم مذکر و مؤنث دار، در اینجا از لهم (برای آنان) استفاده شده که ضمیر مذکر است و منظور برای مردان بهشتی است.
 صفت پسران نوجوان(غلمان).
     از طرفی همین صفت برای حوریان بهشتی هم بکار رفته است:
    كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (واقعه/23) (حوریان) همچون مرواريد در صدف پنهان (دست نخورده) هستند.(صفت حوریان) .
     پس یکی از کارهای آنها، می‌تواند همبستر شدن با مردانی از اهل همان باغ(بهشت) باشد که تمایل به همبستر شدن با آنها را دارند!
      اما تخت آنها از چه جنسی است؟
      قرآن برای بیان جنس این تختها، از آنها به عنوان تختهائی که از استبرق درست شده اند، یاد می‌نماید:
     مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ (رحمن/54 ) آنها بر فرشهائي (بالشهائی) تكيه كرده‌اند كه درونشان استبرق (ابریشم و یا چیزی مانند این) و ميوه‏‌های رسيده (از) دو باغ بهشتي در دسترس است.

     منظور از استبرق همان درختی است که هنگام شکوفه دادن، پرهائی بسیار نرم از آن پخش میگردد که سفید درخشنده است و در جنوب ایران از آن بعنوان خرگ نام می برند.
     أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا (کهف/31) (اینان) کسانی هستند که در باغ عدنی که در زیر آنها جویهائی جاری است و لباسی سبز از سندس (ابریشم نازک) می‌پوشند و بر (بالشهائی) تکیه می‌زنند که در آنها ( پر شده از) استبرق، هم پاداشى نيكو است و هم مجلسى نيكو.
    يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِينَ (دخان/53 ) و (لباسهائی) می پوشند از سندس و استبرق درحالی که روبروی همند. 

     همچنین علاوه بر لباسها و بالشتهای بسیار زیبا و در نهایت نرمی، طلا و نقره نیزبرای آنان حلال است:
    عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان/21 ) بر اندام آنها لباسهائي است از سندس (حرير نازك) سبز رنگ، و از استبرق و با دستبندهائي از نقره تزيين شده‌‏اند، و پروردگارشان نوشیدنی پاک به آنها مي‏‌نوشاند! 

    تناقضی دیگر در قرآن
      بر طبق نوشته‌های قرآن، باغی (بهشت) که به هر مومن وعده داده شده است، ویژه‌ی اوست و کسی در این باغ با او شریک نیست.

       لذا هر نعمتی که در این باغ است، مخصوص همان مؤمن می‌باشد؛ اما قرآن می‌گوید که مؤمنان به ردیف بر روی تختهای چیده شده و هم ردیف، تکیه زده‌اند و ما (الله) آنها را به ازدواج حور العین در می‌آوریم.پس در اینجا آنها در باغی عمومی منتظر حوریان هستند:
       مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ (طور/20) تختهايى رديف هم تكيه زده‌اند و حوران درشت‏‌چشم را همسر آنان گردانده‌‏ايم.

     عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (واقعه/15) بر تختهای به ردیف چیده شده زرنشان.
     مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِين (واقعه/16 ) روبروی هم بر آنها تکیه زده اند.
     اگر در نعمتهای باغ(بهشت) وعده داده شده برای مسلمانان نگاه نمائیم، اثری از پاداش برای زنان و دختران مؤمن نیست!

ضمنا از نظر قرآن همجنسگرائی کار بسیار زشتی است (شرح مفصل داستان قوم لوط )

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

آیا ترجمه‌ی جنت به بهشت، درست است؟

اسلام دینی است که یک سری دستوراتی را به پیروانش می‌دهد و بیان می‌نماید که در صورت اجرای آنها، پاداشی بزرگ نصیبشان می‌گردد.

در تقریبا تمام نوشته‌هائی که به زبان فارسی ترجمه شده است، از این پاداش بعنوان بهشت یاد می‌گردد.
اینکه کلمه‌ی بهشت ریشه‌اش چیست و در ایران باستان به چه معنائی بکار برده می‌شد، در حیطه‌ی بحث ما نیست.
هنگامیکه یک فرد مسلمان، این کلمه را می‌شنود به یاد پاداشی می‌افتد که ممکن است الله بخاطر بندگی او، به وی پس از مرگ ببخشد.
هرگاه سخن از بهشت می‌شود، جائی را در ذهن تجسم می‌کنیم که کسی نمیتواند وصف آنرا بیان نماید؛
آیا الله نیز چنین استنباطی از پاداشی که قرار است به کسی ببخشد که در هنگام زنده بودنش، بندگی او را نموده، داشته است؟
اسلام از این پاداش بعنوان جنت یاد می‌نماید، کلمه‌ای که به معنای باغ می‌باشد.
بنابراین؛ نه من و نه هیچکس دیگری اجازه ندارد که ذهنیات خویش را بعنوان پاداشی که در انتظار بندگی کنندگان الله است، القا نماید.

لذا به سخنان و تعاریفی که بیان کننده‌ی چنین پاداشی، از این پاداش ارائه می‌دهد؛ می‌پردازم:

سرزمینی که اسلام در آنجا آغاز به انتشار نمود، سرزمینی بود گرم و کم آب، پس بهترین چیز ممکن برای مردم این سرزمین، آب بود؛ آبی که برای استفاده از آن، نیاری به صرف انرژی نباشد؛ این همان چشمه است؛ چشمه‌ای که بتواند رویای داشتن باغی پر از درختان شاخه در شاخه با انواع میوه‌ها را برآورده نماید.

قرآن نیز با آگاهی به آرزوی همین مردم بود که بیان نمود:
قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيرًا فرقان/15) ) بگو آيا اين بهتر است يا باغی همیشگی (همیشه شرسبز) كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش و سرانجام آنان است‏.
فِي جَنَّةٍ عَالِيَة(الحاقه/2) در باغی برین (بسیار بالا )
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ (الحاقه/23) ) میوه هایش در دسترس.
و آیات مشابه بسیار......

اما نظر به حریص بودن انسانها، اعراب نیز به یک باغ قانع نبودند، این بود که الله یک باغ همرا به چشمه‌ای جاری را به دو باغ تبدیل نمود:
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ رحمن/46) ) و براى كسى كه از ايستادن در پيشگاه پروردگارش [براى حساب در حشر] هراسيده باشد، دو باغ است‏.
ذَوَاتَا أَفْنَانٍ رحمن/48) ) در آن دو باغ، درختان) شاخه در شاخه‏اند.
فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ رحمن/ 50) ) در آن دو (باغ) دو چشمه روان است.
فِيهِمَا مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ رحمن/52) ) در آن دو (باغ) از هر ميوه‏اى دو نمونه است.

الله دو باغ را به چهار باغ تبدیل می‌نماید؛
وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ رحمن/62) ) و پائين تر از آن دو، دو باغ ديگر است.
مُدْهَامَّتَانِ رحمن/64) ) که از (زیادی) سرسبزی به سیاهی مى‏نمايد.
فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ رحمن/66) ) در آن دو (باغ) دو چشمه همیشه جوشان است.

اما اعراب باز به چهار باغ راضی نبودند، این بود که الله وعده‌ی باغهائی زیاد و بی‌شمار را به آنها داد:
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍدخان/51) ) همانا پرهيزگاران در جایگاهی امن هستند.
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ دخان/52) ) در (ميان) باغها و چشمه‏ها‏.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ قمر/54) ) در حقيقت مردم پرهيزگار در ميان باغها و نهرهایند.
و وسعت این باغها را به اندازه‌ی کل گیتی، گسترش داد:
وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ آل عمران/133) ) وبشتابید برای رسیده به بخششی (مغفرت) از پروردگارتان و (رسیدن) به باغی که پهنای آن آسمان و زمین است که برای پرهیزگاران آماده شده است.
سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِحدید/21) ) و بشتابید برای رسیده به بخششی (مغفرت) از پروردگارتان و (رسیدن) به باغی که پهنای مانند پهنای آسمان و زمين است، و آماده شده براي كساني كه به الله و فرستادگانش ايمان آورده‏اند، اين بخشش الهي است (که) به هر كس بخواهد مي‏دهد، و الله صاحب بخشش بزرگی است.

قرآن نیز از خوردنیهای آنها غافل نشد؛
وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ واقعه/20) ) و ميوه‏هائي از هر نوع كه مايل باشند.
وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ (واقعه/21) ) و گوشت پرنده از هر نوع كه بخواهند.
وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ واقعه/32) ) و میوه های فراوان.
لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ واقعه/33) ) که هرگز قطع و ممنوع نمي‏شود.
وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ طور/22) ) و همواره از انواع ميوه‏ها و گوشتها - از هر نوع که بخواهند - در اختيارشان مي گذاريم!
فَوَاكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ صافات/42) ) ميوه‏هاي گوناگون پر ارزش، و آنها مورد احترامند

اما پرسشی که مطرح می‌شد این بود که آیا آب و میوه‌ها تنها نعمتهای این باغ هستند؟
آیا آب چشمه‌های این باغ گندیده می‌شوند؟
الله نیز این ابهامها را از آنها زدود و به آنها چشمه‌هائی از شراب ناب و عسل بسیار خوشمزه و شیری که مزه‌اش با گذر زمان تغییر نمی‌کند، را داد:
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ محمد/15) ) مثال باغی که برای پرهیزگاران وعده داده شده است (باغی است) در آن جویهائی است از آبی که هرگز گندیده نخواهد شد ، و جويهايى از شيرى كه مزه‏اش تغييرناپذير است، و جويهايى از شراب لذت‏بخش برای کسانیکه آنرا مینوشند، و جويهايى از عسل پالوده است، و برايشان در آنجا همه گونه ميوه هست، و نيز آمرزشى از جانب پروردگارشان، (آیا اینها) همانند كسى است كه جاودانه در آتش است؟ و به آنان آبى جوشان نوشانده مى‏شود كه دل و روده‏هايشان را پاره پاره مى‏كند.
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (صافات/43) ) در باغهاى پر نعمت.
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ دخان/52) ) در ميان باغها و چشمه‏ها.
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ (طور/17) ) ولي پرهيزگاران در ميان باغهاي بهشت و نعمتهاي فراوان جاي دارند،.
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ دخان/52) ) در باغها و چشمه ها (هستند ).
حتی برای یکی از چشمه‌ها، نامی هم نهاده شده است؛
عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا انسان/18) ) از چشمه‏اي در بهشت كه نامش سلسبيل است.

البته معلوم نیست که این چشمه در باغ کدامیک از مومنان قرار دارد!
زیرا الله می‌گوید که چشمه‌ای با این عنوان وجود دارد.

اما از دید شخصی که در میان گرما زندگی می‌نماید، یکی از مهمترین نعمتها، سایه است.
این بود که الله سایه را هم بر نعمتهای بی‌شمارش برای آنها افزود؛
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ رعد/35) ) مثال باغی که برای پرهیزگاران وعده داده شده است (باغی است) در آن جویهائی است از زیر آنها جاری است و خوردنیها و سايه آن هميشگى است، اين سرانجام پرهیزگاران است، و سرانجام كافران آتش جهنم است.
فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ واقعه/28) ) در [زير] درختان كنار بى‏خار.
چرا کنار؟
زیرا درختی است که الله آنرا می‌شناسد.

وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ (واقعه/29) و در سايه درخت طلح پربرگ به سر مي‏برند (درختي است خوشرنگ و خوشبو).

وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ واقعه/ 30) ) و سايه كشيده و گسترده.
وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا ﴿انسان/۱۴ و سايه‏ها[ى درختان] به آنان نزديك است و ميوه‏هايش [براى چيدن] رام.

حتی برای آنها هم در باغهایشان هم الله آبشارهائی را قرار داده است:
وَمَاء مَّسْكُوب واقعه/31) ) وآبى ريزان.(به حالت آبشار)

این آیه نشان میدهد که اعراب زمان پیامبر اسلام اصطلاحی بنام آبشار نداشتند، زیرا در منطقه ای بودند که از آب کافی بیهره بود.

پس یکی از آرزوهای دیرینه‌ی اعراب منطقه‌ی مکه، برآورده شد؛ اما آنها تنها به باغ راضی نبودند؛ این بود که الله به آنها وعده‌ی داشتن اتاقی را در میان باغهایش داد:
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ عنکبوت/58) ) کساني كه ايمان آوردند و عمل نیکو انجام دادند آنها را در اتاقهائی از باغ(اتاقش از تنه ی درختان است) جاي مي‏دهيم كه جویها در زير آن جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند، چه خوبست پاداش عمل كنندگان.

در ادامه، قرآن اتاق را به کاخ تبدیل می‌نماید:
تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاء جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا ( فرقان/10 ) خجسته باد بر کسیکه اگر بخواهد برای تو باغی که در زیر آن جویهائی جریان دارد را قرار میدهد و (همجنین) قرار میدهد کاخها.

پس تا اینجا قرآن تمام آنچه را که شخصی در منطقه‌ی گرم و خشک عربستان، برای بهتر زندگی کردن لازم داشت، را به او وعده داده است.

از آنجائیکه نیاز عربها تنها خوردن و آشامیدن نبود و یکی از مهمترین چیزی که با آن توجه داشتند، مسائل جنسی بود؛ این بود که قرآن نیز از این وعده غافل نشد و به آنها وعده داده که:

ادامه دارد..................

Translate

بايگانی وبلاگ